پس همه ناراحتیها و عصبانيتی كه نسبت به فرد ديگری احساس میكنيد ناشی از قوانين فردی شماست؛ يعنی ريشه در نقص يكی از قوانين فردی شما داشته است، هرگاه كسی كاری میكند يا از انجام كاری خودداری می كند كه با اصول اعتقادی شما منافات دارد ناراحت میشويد. هر کس با نقشه و تصویر ذهنی خود با دنیا روبهرو میشود، همه اشیا و امور بیرونی با عقاید، پیشداوریها و ارزشهای ذهنی ما آمیختهاند.
قوانین فردی بر همه اعمال ما حكومت میكند؛ كجا برويم، چگونه صحبت كنيم، چه بپوشيم، چه شخصيتی داشته باشيم و اينكه تعريف ما از احترام متقابل چيست؟ مثلاً برخی معتقدند: «اگر برای من احترام قائل باشی، در آن صورت با صدای بلند با من صحبت نمیكنی» و همين كه كسي سر او داد بزند تصور میكند مورد بیاحترامی قرار گرفته است، از اينرو خشمگين میشود؛ چون يكی از قوانين فردی او نقض شده است؛ ولی در نقطة مقابل آن، برخی معتقدند: «اگر من نسبت به كسی احترام قائل باشم، احساسات خود را با كمال صميميت و صداقت با هر شدتی كه لازم باشد ابراز میكنم»، ملاحظه كنيد اين دو ديدگاه و دو قانون فردی چگونه با يكديگر در تضاد هستند، مثال ديگر آنكه هنگام ناراحتی بعضی میگويند: «اگر به من لطفی داری، تنهايم بگذار و اجازه بده مشكلم را خودم حل كنم» و بعضی ديگر اعتقاد دارند «وقتی كسی مشكلی دارد، اگر محبتی به او داری بايد در كارش دخالت كنی و به او كمك نمایی» آنها منظورشان يك چيز است و آن احترام و محبت نسبت به يكديگر است؛ اما قوانين فردی هر يك از آنها رفتار متفاوتی را اقتضا میكند و تعبيری كه در چارچوبهای مرجع خود از طرف مقابل میكنند بيشتر به دشمنی تعبير میشود تا به دوستی؛ پس به ياد داشته باشيد هرگاه از دست كسی عصبانی و ناراحت شديد، اين قوانين فردی شماست كه ناراحتتان كرده نه رفتار طرف مقابل، توجه به اين موضوع باعث میشود كمتر ديگران را سرزنش كنيد و برای رفع ناراحتی خود ابتدا تأمل كنيد و بينديشيد و انتظارات و قوانين فردی طرف مقابل را مطابق قواعد و شئون اجتماعی و فرهنگی او دريابيد و برابر آن عمل كنيد.
پس اگر میخواهيد اختيار زندگی خود را بهدست گيريد، اگر ميخواهيد در زمينههای شغلی و امور شخصی موفق باشيد، اگر میخواهيد بر فرزندان خود نفوذ معنوی داشته باشيد، اگر میخواهيد به همسر خود نزديكتر شويد، در اين صورت سعی كنيد قوانينی را كه در زمينه روابط متقابل دارید كشف كنيد و در مقابل، قوانين تعديلشده خود را به آنان اظهار كنيد.
«اگر به ديگران قوانين خود را نگویيد، نبايد انتظار داشته باشيد كه آنان طبق قوانين شما رفتار كنند و اگر نخواهيد دستكم بعضی از قوانين ديگران را بپذيريد و مراعات كنيد، نبايد انتظار داشته باشيد كه ديگران مطابق قوانين شما رفتار كنند».[1]
البته قوانين نيز مانند ارزشها دارای سلسلهمراتبی هستند؛ مثلاً قوانينی كه اعتقادات دينی ما را تشكيل میدهند و بايدها و نبايدهای ما را از نظر قرآن و سنت بيان میكنند، قوانين ثابت ما هستند، برابر آنچه در اسلام در حد «اعتدال» از ما خواسته است و يك دسته قوانين ديگری هستند كه جزء معيارهای شخصی و سلایق ما میباشند كه خوب و بدها را در ذهن و تصورات ما تعيين ميكنند و قابل بازنگری و تغييرند كه بايد بين اين دو دسته از قوانين خود تعادل بهوجود آوريم تا در ساختار زندگی ما بهخوبی نقشآفرينی كنند.
در بايگانی ذهن ما آنقدر خاطرات گوناگونی هست كه به كمك آنها میتوانيم هر نوع عقيدهای را در خود تقويت كنيم و معتقد شويم كه چنين فضایل اخلاقی را داريم، يا چنان ضعفها يا نارساییها در وجود ما هست، كليد اين كار آن است كه چارچوبهای مرجعی كه در زندگی داريم اصلاح كنيم و گسترش دهيم و آگاهانه در جستوجوی تجاربی برآیيم كه شخصيت و قابليتهای ما را توسعه میدهند و اين چارچوب را طوری منظم كنيم كه ما را نيرومند گردانند.
اكنون «به چارچوبهای مرجع خود، بهصورت پارچه بزرگی بنگريد كه تار و پود آن، ايمان، باورها، تجارب، ارزشها و عقايدتان را تشكيل میدهد، از اين پارچه الگویی میبُريد كه شما را قادر می سازد تصميمهایی دربارة زندگی خود بگيريد، يكی از ملاكهای هوش و زيركی افراد، نوع استفادهای است كه از اين پارچه میكنند، آيا با اين پارچه، پردهای می دوزید تا خود را پشت آن پنهان سازيد يا اينكه آن را بهصورت قاليچهای جادویی در میآوريد تا با آن بر بلندیهای ناهموار پرواز كنيد؟ در ذهن ما ذخيرهای تمامنشدنی از خاطرات مرجع موجود است كه میتوانيم از آنها برای ايجاد
هرگونه طرح دلخواه استفاده كنيم و هر روز نيز به اين ذخيره افزوده می شود ...»[2]
میبينيد كه چگونه چارچوبهای مرجع افراد در شكلدادن رفتارهای آنان مؤثر است؛ پس با بازنگری و تقويت و توسعه آنها زندگی خود را وسعت بخشيده و بهخاطر داشته باشيد كه آينه خودرو برای اين نيست كه رو به عقب رانندگی كنيد؛ بلكه بايد از گذشته درس بياموزيم نه اينكه در گذشته زندگی كنيم و به اموری توجه كنيد كه شما را نيرومند میگرداند.
زندگی مجموعهای از لحظات است، میتوانيم لحظاتی را برای خود بيافرينيم كه موجب تعالی ما باشد نه اينكه محدودمان كند و به ياد آوريد هر نوع محدوديتی كه در زندگی خود داريد ناشی از محدوديت خودساخته مرجعهای ذهنی است؛ پس تكرار میكنم؛ مرجعها را توسعه دهيد تا بلافاصله زندگيتان توسعه يابد.
1- بهسوي كاميابي، آنتوني رابينز، ترجمه مجردزادة كرماني ج3 : 114
1- بهسوي كاميابي، آنتوني رابينز، ترجمة مجردزادة كرماني ج3: 127
|